زخمهایی که التیامبخش میشوند
آنچه که متخصصان از دریچه آن به موضوع مینگرند صرفاً نحوه مقابله یا انطباق و سازگاری با مصائب و بلایا نیست، بلکه یافتن فرصتی برای رشد و ارتقای شخصی و شخصیتی است. آنها به این ارتقای شخصی میگویند رشد پس از ضربهها یا بحرانهای روانی (post-traumatic growth).
در این نکته تردید نیست که وقتی فرد یا افرادی در معرض فشارها و وقایع مصیبتبار قرار میگیرند و دچار بحرانها میشوند، عواقب و پیامدهای روانشناختی شدید و درازمدتی را تحمل میکنند. شدت و مدت این پیامدها به عوامل، شرایط و زمینههای مختلفی بستگی دارد. اینکه افراد در برخورد با این بحرانها چه میکنند و چگونه از پس آنها بر میآیند یا با آنها میسازند، نکته مهمی در روانشناسی است. این موضوع به ویژه درباره آن دسته از بحرانها که تحت عنوان مصیبت یا بلا از آنها نام برده میشود، بیشتر در خور توجه است. اما آنچه که متخصصان از دریچه آن به موضوع مینگرند صرفاً نحوه مقابله یا انطباق و سازگاری با مصائب و بلایا نیست، بلکه یافتن فرصتی برای رشد و ارتقای شخصی و شخصیتی است. آنها به این ارتقای شخصی میگویند رشد پس از ضربهها یا بحرانهای روانی (post-traumatic growth). در این مطلب میخواهیم به این نوع از رشد روانی بپردازیم.
بحران اصلا چی هست؟
پیش از این که برویم سراغ اصل مطلب باید تکلیف خودمان را با چند نکته مشخص کنیم:
اول، بحران کوچک و بزرگ ندارد. هر چند که در روانشناسی ضربه روانی یا «تروما» تعریف خاص خود را دارد، به طور کلی هر نوع حادثه یا واقعه مشکلساز، مثل طلاق، یا غمبار، مثل مرگ عزیزان، یا فاجعه، مثل سیل و زلزله و…، یا خشونتبار، مثل جنگ و ضربوشتم و خشونت، میتواند پایه و مبنایی برای رشد باشد. بنابراین برای این که رشد و تحول مثبت داشته باشیم لازم نیست که حوادث حتماً مهیب و طولانی یا شدید باشند.
دوم، مصیبت به هر حال مصیبت است. هر واقعه و حادثه فشارآوری پیامدهای منفی و ناخواستهای دارد. واکنشهای جسمانی و بدنی، مشکلات روانشناختی و گاه اختلالات روانی، بههمریختن الگوهای فکری و عاطفی و رفتاری و انجام رفتارهای نابههنجار یا حداقل خارج از روال عادی در عدهای از افرادی که دچار وقایع ناگوار میشوند دیده میشود.
سوم، این کشف تازه نیست. مسئله رشد پس از بحران ابداع یا کشف روانشناسان معاصر نیست و بیشتر ادیان و مذاهب در این باره گفتنی دارند. آنچه روانشناسان در این میان به روشنسازی آن کمک کردهاند، بررسی سازوکارها و فرایندهای این رشد و عرضه تدابیری برای سریعترکردن آن است.
کجای زندگیمان رشد میکند؟
بعد از این مقدمات وقت است ببینیم، رشد پس از بحران و مصیبت چیست؟ رشد پس از بحران بر تغییر تاکید دارد، تغییر در جنبههایی از زندگی. نشان داده شده است که رشد پس از مصیبتها و بحرانها در سه حیطه زندگی روی میدهد: تغییر در روابط با دیگران، تغییر در احساسی که فرد نسبت به خویشتن دارد یا پیدا میکند و تغییر در فلسفه زندگی.
۱. رابطه ما با دیگران بهتر میشود
بحرانها میتوانند به روابط انسانها آسیب وارد آورده یا آنها را تخریب سازند. با این همه در تحقیقاتی که در این زمینه شده است مشخص گشته، عده زیادی از کسانی که دچار مصیبت یا بلا یا بحرانی شدهاند، گفتهاند که روابطشان با دیگران تقویت شده است؛ یعنی آنها بعد از بحران احساس میکنند، صمیمیت و نزدیکیشان با دیگران زیادتر شده است. برای نمونه در تحقیقی بر روی مادران بچههایی که به دلیل بیماریهای صعب العلاج، مثل سرطان، تحت درمانهای سخت و طاقتفرسا قرار داشتند، ۲۰درصد این مادران گفتند که روابط آنان با اعضای خانواده و بستگان قویتر شده است. این نزدیکترشدن با دیگران به دو دلیل اتفاق میافتد:
اول این که افراد به خاطر احساس صمیمیت، راحتتر درباره مصیبتهایشان حرف میزنند و رازگشایی میکنند. این رازگشایی خودش نزدیکی و صمیمیت بیشتری میآورد.
دوم این که در نتیجه بحرانها و زمانی که اطرافیان و خانواده و بستگان با فرد دچار مصیبت همدردی میکنند، او احساس میکند که تحت حمایت است و این حس حمایتشدن روابط را با دیگران مستحکم میسازد. اینکه در فرهنگ ما گفته میشود افراد در بحرانها و سختیهاست که دوست و دشمن خود را میشناسند شاید ناظر بر همین موضوع باشد؛ بنابراین یادتان باشد که اگر فردی در خانواده یا از دوستانتان دچار ناراحتی و ناگواری شد، او را تنها نگذارید، در کنارش بمانید و با او همدردی کنید تا زمینهای برای رشد او فراهم شود. نکته جالب آن است که اگر فردی به خاطر حمایتها و همدردیهای دیگران راه رشد و ارتقای فردی را طی کرد، خودش بعداً با دیگر کسانی که دچار محنت و بلایی میشوند بیشتر یاری و همدردی میکند.
۲. احساسمان نسبت به خودمان بهتر میشود
یک موضوع مهم در پیامدها و عواقب ناشی از مصائب و بلایا آن است که پس از چنین وقایعی افراد دنیا را مکانی ناایمن در نظر میگیرند. این در حالی است که اکثر افراد تا قبل از وقوع بحران و بلا معتقدند که در دنیا برای آنها حادثه بدی روی نمیدهد. در حقیقت انسانها تا قبل از بروز هر نوع مصیبتی در فضایی از احساس آسیبناپذیری زندگی میکنند؛ یعنی یا باور دارند که حادثهای برای آنها روی نمیدهد یا معتقدند که حتی اگر حادثهای هم روی دهد تاثیری بر آنها ندارد؛ ولی پس از وقوع بلا و بحران این عده کاملاً آسیبپذیر شده و احساس ناایمنی شدیدی میکنند. این تغییر در برداشت فرد از خود و جهان هم مثبت است و هم منفی. از یک سو تغییر فوق موجب میشود تا فرد دنیا را جایی خطرناک که هر لحظه احتمال دارد تا حادثه تازهای روی دهد در نظر میگیرد. این وضعیت در او احساس اضطراب و ترس ایجاد میکند. از سوی دیگر این احساس آسیبپذیری پس از بلایا ممکن است یک شیوه اصلاحی مفید باشد؛ چون که ممکن است ادراک غیرواقعی که «حادثهای برای من روی نمیدهد» را تغییر داده و اصلاح سازد.
همچنین بحرانها و وقایع ناگوار اتکای به نفس را کاملاً افزایش میدهند. این نکته در تحقیقاتی دیده شده که در آنها زنان بیوه و زنان مطلقه شرکت داشتند. این زنان به محققان گفتند که از دستدادن شوهر و مسائل و مشکلات ناشی از آن نوعی حس توانایی برای مواجهه با مشکلات زندگی در آنها ایجاد کرده است. این احساس توانایی اتکای به نفس را در آنها افزایش داده و به رشد شخصی آنان کمک کرده است.
۳. فلسفه زندگیمان عوض میشود
وقتی که کسی با فشارهای روانی مهیب و شدید، مثل مرگ عزیزی یا یک بیماری صعبالعلاج، روبرو میشود، باید با واقعیت مرگ دستوپنجه نرم کند. این تقابل با مرگ نوعی بهادادنِ بیشتر به امور روزمره به همراه دارد. شاید یکی از شایعترین جنبههای رشد پس از بلایا و مصائب بهادادنِ بیشتر به خود زندگی باشد. این که گفته میشود قدر زندگی را کسانی بیشتر میدانند که تا مرحله مرگ و از دستدادن آن پیش رفته باشند به این موضوع اشاره دارد؛ برای نمونه افراد مبتلا به سرطان بهای بیشتری به زندگیدادن را در بازی با بچهها، گوشدادن به نواهای مطلوب، احساس تماس عمیق با طلوع خورشید و وقتگذرانی بیشتر با دوستانشان میدانند. تغییر در نگاه به هستی و دنیا وجهی دیگر از تغییر در فلسفه زندگی است. بعضی افراد تغییرات مثبتی را از نظر ابعاد معنوی و وجودی پس از بلایا گزارش دادهاند که بیشتر ناشی از همان تغییر در نگاه به هستی است.
روانشناس این وسط چه کاره است؟
و نهایت اینکه شاید پرسش شود که این رشد پس از بحرانها چگونه اتفاق میافتد و نقش روانشناسان در این زمینه چیست؟ اگر چه پاسخ به این سؤال نیازمند بحث مفصلی است، به اجمال میتوان چنین گفت که این تغییر به شکل یک فرایند و نوعی جریان است. تغییر مذکور و سرعت آن به عوامل مختلفی و از جمله عوامل روانی و اجتماعی نظیر شخصیت افراد و سبک شناختها و افکار افراد بستگی دارد. روانشناس در این فرایند نقش فعالی دارد؛ ولی مهمترین کار او تسهیل این رشد است.
همچنین بخوانید : بازگردانی حافظه به کمک آهنربا ، ۸ ویژگی که زنان را جذاب می کند
خلاصه مقاله :
بحرانها و مصیبتها میتوانند فرصتهایی برای رشد و تحول شخصی فراهم کنند. این پدیده به نام “رشد پس از ضربهها” یا “رشد پس از بحرانهای روانی” شناخته میشود. این نوع رشد در سه حوزه زندگی رخ میدهد:
۱) رشد در روابط با دیگران،
۲) تغییر در احساسی که فرد نسبت به خود دارد یا پیدا میکند
۳) تغییر در فلسفه زندگی. افراد ممکن است پس از بحرانها به سمت ارزشهای مثبتتر و معنویتر حرکت کنند و از تجربیات منفیشان بهرهبرداری کنند. به عبارت دیگر، بحرانها میتوانند فرصتهایی برای رشد، تغییر و تحول شخصی فراهم کنند.