کودک درون: سفری به سرزمین خاطرات و بازیابی شادمانی
کودک درون همان بچه کوچکی است که دوست دارد تربیت شود، مورد توجه و مراقبت قرار گیرد و او را دوست داشته باشند.
شمایی که در زمان جوانی عاشق بازی و شادی و سبک سر بودید. همان کسی که شما آن را با شخصی بالغ، جدی و دارای رفتار تکلیف گرا جایگزین کردید. کودک درون شما گم شده یا فراموش شده اما هنوز هم در ناخودآگاه شما ساکن است. کسی که می داند چگونه بازی کند و خوش بگذراند و به شما کمک می کند تا خستگی را از خود دور کرده و استرس را در زندگی خود کنترل کنید. شخصی که اگر آسان بگیرید، جدی بودن خود را رها کنید، بر ترس تان غلبه کنید و انعطاف پذیری و تغییر را در زندگی خود بپذیرید، می توانید او را به عنوان یک بزرگسال در نظر بگیرید. شخصی در درون شما که برای انجام کارهایش نیازمند حمایت و تشویق از طریق ابزارهای متفاوت است. از این طریق می توانید زندگی جدید و سالمی داشته و فرصتی برای رشد شخصی بیابید.
کودک درون در ارتباط با دنیای روحی ما است، زیرا بیشتر در قلمروی روح ما قرار دارد تا در قلمروی رفتار آگاهانه. ترکیبی از ارزش کنونی و سیستم اعتقادی ما است اگر چه ما از تاثیر آن بر تصمیم گیری های خود خبر نداریم. علت وجود کودک درون این است که وقتی ما کوچک بودیم قوانین خانوادگی ما ایجاب می کرد که ما به عنوان یک خانواده شاد و سالم خود را نشان دهیم بنابراین ما کودک درون خود را تحت فشار قرار می دادیم تا مسوول تر، جدی تر و موفق تر به نظر برسد.
از بزرگ شدن در یک خانواده معیوب، بلوغ عاطفی از رشد بازمی ماند و موجب ناتمام ماندن کار کودک درون می شود. همین مساله موجب می شود اشخاص سریع رشد کرده و تبدیل به بزرگسالان کوچکی شوند و بیش از حد مسوول یا ایده آلیست شده و از لحاظ عاطفی آسیب پذیر شوند.
توجه کنید چگونه به اعضای خانواده عکس العمل نشان می دهید و با دوستان و همبازی های خود کنار می آیید و ببینید از بازی با آنها لذت می برید؟
سرانجام خود را در محیط خانواده تصور کنید. آیا شما شاد، پرانرژی و هیجان زده هستید و از زندگی لذت می برید؟ آیا شما جدی، غمگین و ناامید از زندگی هستید؟
اگر کودکی غمگین و جدی هستید، سعی کنید آخرین تجربه شادی را که به عنوان یک کودک داشتید، به یاد آورید. این آخرین خاطره از شما به عنوان کودک شاد «کودک درون» است که در درون شما وجود دارد تا از عهده استرس برآید.
حال که کودک درون خود را شناختید، بهتر است از برخی نتایج منفی سرکوب کودک درون نیز آگاهی یابید. وقتی ما به عنوان یک بزرگسال سعی می کنیم نیازها و علایق کودک درون را سرکوب کنیم، هرگز یاد نمی گیریم چگونه بازی کنیم و خوش باشیم، چگونه آرامش یابیم و استرس را در زندگی کنترل کنیم و چگونه از زندگی قدردانی کنیم.در واقع بیشتر کار می کنیم تا زندگی کنیم. ما می توانیم به کودک درون خود بگوییم در زندگی خیلی جدی، سخت گیر و انعطاف ناپذیر نباشد، به اشتباهاتش بخندد و سعی کند از چیزهای کوچک در زندگی لذت ببرد. برای لذت بردن از زندگی می توانید وقت خود را بیشتر در طبیعت سپری کنید و سعی کنید افکار و احساسات مثبت را در ذهن خود پرورش دهید. ما، همهمون بازیگریم اجرای کودک درون فیلم « آتشبس» که یادتان هست؟ فکر میکنید این کودک از کجا آمده و به چه دردی میخورد؟«کودک درون» کلمه ای که روی همه زبان ها میچرخد . خیلیها بیهوا این کلمه را بهکار میبرند. حتی با استفاده از این کلمهها فیلم ها ساخته میشود … اما واقعا این کودک درون چی هست؟ از کجا آمده و به چه دردی میخورد؟ «بالغ درون» و «والد درون» دیگر چه صیغهای هستند و چرا این کلمهها افتاده در دهان مردم؟کاشف کودک درون

اریک لنارد برنشتاین (که بعدا وقتی تبعه آمریکا شد، خودش اسمش را کرد < rel=”nofollow” a href=”http://www.ericberne.com/” target=”_blank”>اریک برن)، سال ۱۹۱۰ در مونترال کانادا به دنیا آمد. وقتی پدرش مرد، به توصیه مادرش رفت و راه پدر را در آمریکا ادامه داد و پزشک شد و خیلی دقیقتر روانپزشک. با اتمام تحصیل در روانپزشکی، اریک وارد ارتش آمریکا شد تا بهعنوان روانپزشک در ارتش این کشور خدمت کند. اولش او هم مثل تمام همدورهایهایش از روانکاوی فروید خوشاش آمد و بعد کمکم مثل تمام روانشناسانی که بعد از فروید نظریه دادند، یک نظریه ساده و جمعوجور درمورد روابط آدمها ارائه داد و اسمش را گذاشت: «نظریه تحلیل متقابل رفتار» (Analysis Transactional یا TA).او ۶ سال قبل از مرگش – یعنی در ۱۹۶۴- کاری کرد کارستان و کتابی نوشت به نام «بازیها» و هرچه را که میخواست بگوید در این کتاب نوشت . کتابش بسیار پرفروش شد و بهخیلی از زبانهای دنیا ازجمله فارسی ترجمه شد. کودک درون، بالغ درون و والد درون مفاهیمی بودند که اولینبار اریک برن درکتابهایش آنها را آفرید و درموردشان حرف زد.کودک دروناسمش رویش است دیگر؛ آن بخش از وجود ماست که دوست دارد کودکی کند؛ یعنی اینکه درست مثل یک بچه سرزنده و با هیجان باشد. کودک درون ماست که ما را وا میدارد تا خلاقیت به خرج دهیم ، شعر بگوییم، شوخی کنیم، در هپروت تخیلاتمان سر کنیم و بچه بازی در بیاوریم. کودک درون ماست که قهر میکند، ناز میکشد و یکهویی بهانه کوه و دشت میگیرد.
اما چیزی که مهمتر از خود کودک درون است، انواع آن است.
ما ۲ نوع کودک درون داریم؛ کودکسازگار و کودک طبیعی. آنکه هی میگویند کودک درونت را دریاب، منظورشان کودک طبیعی درون است. اما کودک سازگار اصلا چیز خوبی نیست چون که کاملا تحت تاثیر والد است؛ یعنی نوعی از کودکیکردن که والدین آدم دوست دارند و کاملا تحت سلطه است.
یادتان باشد که کودک طبیعی کاملا شاد و سرحال و بشاش است و اگر هم پرخاشگری میکند، بههرحال خودش است اما کودک سازگار فقط دارد دیکته والدین خودش و جانشینان والدیناش در اجتماع ( از معلم گرفته تا همسر) را اجرا میکند و فقط هدفش مقبولبودن است.
هنرمندان ، به کودک طبیعی درونشان حسابی راه میدهند.
بالغ درون
«بالغ» بخش بهاصطلاح عاقل شخصیت ماست؛ بخشی که تصمیمهای منطقی میگیرد، اطلاعات را پردازش میکند، با دیگران رابطه محترمانه برقرار میکند و کلا واقع گراست. ما اوقاتی که داریم مثل بچه آدم یک بحث منطقی را با دیگران راه میاندازیم، به بخش بالغ درونمان راه دادهایم. آدمهایی که به منطقی بودن مشهور هستند، به بالغ درونشان خیلی راه میدهند.
والد درون
پیشداوری، تعصبات و باورهای خشک ، برای همین والد درونتان است. تمام باید و نبایدها و دستورالعملهای بیچون و چرای وجودتان از جانب والد درون صادر میشود. والد درون هم در رابطه با خود آدم و هم در رابطه با دیگران ۲ تا کار میتواند انجام دهد؛ اولی این است که کنترل کند؛ یعنی اینکه هی به آدم سخت بگیرد، اذیت کند و گیر بدهد. اما والد دوم برعکس است؛ یعنی اینکه از تو و تصمیماتات حمایت کرده و تو را نوازش میکند.
این ۲تا کار دقیقا کارهایی هستند که همزمان والدین ما در زندگی واقعیمان درمورد ما انجام میدهند و برای همین اریک برن اسمش را گذاشته والد درون . یادتان باشد آدمهایی که عزتنفس پایینی دارند و از خودشان هم بدشان میآید، به این والد کنترلکنندهشان خیلی راه دادهاند.
تحلیل رفتار متقابل چیست؟ این مبحث از علم روانشناسی بیشتر در مورد شخصیت افراد است برای دانستن و بهبود بخشیدن نظام باورها و تغییرات شخصی و درک رفتارهای اجتماعی …مباحث تحلیل رفتار متقابل بسیار وسیع است و ما اینجا فقط گزیده ای از مطالب آنرا بازگو می کنیم…
هر شخص دارای سه نوع حالت نفسانی است: (والد..بالغ..کودک)
این الگوهای رفتاری توسط اریک برن ایجاد شده است … او معتقد بود انسانها دارای نهاد خوبی هستند و همه توانایی فکر کردن دارند.
حال به تعریف هر یک از این الگوها می پردازیم…
حالت نفسانی والد :
همه ما در دوران کودکی با بایدها و نبایدهای بی شماری روبرو بوده ایم ..خیلی از قانونمندی های موجود در زندگی امروز ما برگرفته از احساسات و باورهای والدین ما , خانواده , اقوام و حتی جامعه میباشند که به نوعی به زندگی ما جهت میدهند..و یا حتی میتوانند ما را از خیلی از موقعیتها و شرایط خوب و یا از مسایل خطرناک و مضر پیرامون مان دوری دهند.
یه نمونه بارزش والدینی که به کودک خویش همیشه گوشزد میکنند « اتاقتو مرتب کن » کودک در مواقعی هم که یک انسان بالغی شد ممکن است این جمله با همان لحن و همان صدا در ذهنش ظهور کند یا شخصی دیگر ممکن است مثلا در درس ریاضی همیشه احساس ضعف کند چرا که از کودکی والدین , معلمین و افرادی دیگر به او این باور را داده اند..و اینکه مرتب به خود بگوید تو در ریاضیات ضعیفی یا فلان کار از دستت بر نمیاد و عین این جمله را در کودکی شنیده است .. پس زمانی که من درست مانند والدین خود رفتار و فکر و احساس کنم من در حالت نفسانی والد خود قرار دارم….
حالت نفسانی کودک:
رفتارها , افکار و احساسهایی که از دوران کودکی فراخوانده میشوند. نمونه بارز اون ترس یک کودک از امتحانات آخر سال یا هر موقع که دیر به مدرسه میرود ..یا اگر از نظر اطرافیان کار زشتی
کرده باشد در همه این موارد کودک به نوعی ممکن است سرزنش شود و ممکن است گریه کند یا قهر یا به نوعی احساس بی پناهی کند و این حالات و احساسات میتواند در بزرگسالی هم به همین ترتیب در مقاطع بالاتر زندگی اتفاق بیفتد مثلا شخصی که در محیط کار یا دانشگاه ترس از نمره نیاوردن و یا اخراج شدن را دارد که این مربوط میشود به حالات و افکار و روحیات دوران کودکی و ترس از تنبیه شدن .. پس زمانی که من حالات و رفتارم و احساساتم درست مانند کودکی ام شد من در حالت نفسانی کودک خود قرار میگیرم..
همچنین بخوانید : Eric Berne و تفاوت ساختار مغز افراد پرخاشگر
حالت نفسانی بالغ :
این حالت نفسانی نه کودک است و نه والد فقط قانونمندیهایی را در زمان حال ایجاد میکند و تو در این حالت به اقتضای زمان و مکان تصمیم میگیری……مثلا شخصی در خیابان مشغول رانندگی است ناگهان راننده دیگری با سرعت جلوی او می پیچد,شخص با توجه به خلوتی خیابان سریع ترمز میکند یا از سرعت خود میکاهد در این حالت او در وضعیت بالغ خود قرار گرفته …
آموزش همگانی ← تحلیل رفتار متقابل← تحلیل رفتار متقابل چیست؟
(نباید چنین حرفی می زدی اصلاً حرف خوبی نبود) ← شما در حالت “والد” خود هستید.حالت «والد»خود دارای ۲ بخش متفاوت است:
۱- والد حمایتگر : آن بخش از والد که جنبه مثبت آن به انسان کمک می کند تا یاد بگیرد چگونه کارها را انجام دهد شامل عشق,حمایت وتشویق هایی است که در زندگی تجربه کرده ایم.مثلأ وقتی به فرزندتان می گویید:(مطمئن هستم که تو می توانی راه حل مناسبی برای این مشکل پیدا کنی.) شما در «والد حمایتگر مثبت» خود هستید.اما جنبه منفی آن باحمایت های بیجا وبی مورد خودباعث می شود احساس ناتوانی وضعف کنیم وبرای انجام امور مختلف به بزرگترهایمان وابسته باشیم. مثلأ وقتی به فرزندتان می گویید:
(فکر نمی کنم بتونی حرفتو به معلمت بزنی بذار من باهاش صحبت کنم.)
شما در «والد حمایتگر منفی» خود هستید.۲-والد سرزنشگر یا انتقادگر یا مستبد: آن بخش از والد که توصیه های جنبه مثبت آن برای حفظ سلامتی وتندرستی لازم است, همه چگونه باید مواظب خودمان باشیم که زنده بمانیم , مریض نشویم یا جایگاه اجتماعی خود را حفظ کنیم در آن قراردارد.مثلأ وقتی به فرزندتان می گویید:
(قبل از غذاحتمأ باید دستهایت را بشویی.)
شما در«والد سرزنشگر مثبت» خود هستید.
اما جنبه منفی آن با انتقادهای مداوم وبی پایان آرامش را از ما می گیرد. دائم درباره ما قضاوت می کند و به ما می گوید چه باید بکنیم,چگونه باید باشیم,چگونه باید فکر کنیم,حرف بزنیم و… .این بخش از والد هرگز از انتقاد ,سرزنش و عیبجویی از ما دست برنمی داردودراین کار کم نمی آورد.افراد متعصب ومستبد اغلب در والد سرزنشگر منفی خود هستند.وقتی به خودتان می گویید:
(توحتی نمی تونی یک کار به این سادگی رو انجام بدی.)
شما در«والد سرزنشگر منفی» خود هستید.
کودک(child): بخش یا حالتی از شخصیت که شامل احساس ها، خواسته ها و افکار دوران کودکی ماست. این حالت در واقع خاطره دوران کودکی ماست که همیشه در ما وجود دارد و با ما زندگی می کند.
همه “دلم میخواهد” ها- “دوست دارم” یا “دوست ندارم” ها- ” می توانم” ها یا “نمی توانم” های افراطی در آن جای دارند.
مثلاً هروقت به دوستتان می گویید:
(خیلی دلم میخواد یک لیوان بستنی بخورم حیف که نمیتونم) ← شما در حالت “کودک” خود هستید.حالت کودک نیز دارای ۲ بخش متفاوت است:
۱- کودک «طبیعی»: آن بخش از شخصیت که آزاد, خلاق, شاد و عاشق تفریح است وجنبه مثبت آن باعث می شود از زندگی لذت ببریم و با احساس های واقعی خود ارتباط برقرار کنیم,کودکی ماست قبل از این که تحت تعلیم وتر بیت قرار بگیریم.مثلأ :
(وقتی به طبیعت می روید واز دویدن روی چمن ها ویا خیس شدن زیر باران لذت می برید.)
شما در «کودک طبیعی مثبت»خود هستید.
اما جنبه منفی آن گاهی مارا به دردسر می اندازد وقتی که دوست داریم بدون توجه به قواعد اجتماعی یا قانونی کاری فقط بخاطر این که دلمان می خواهد انجام دهیم.مثلأ:
(وقتی در جایی که حداکثر سرعت ۱۱۰ کیلومتر است با سرعت ۱۵۰ کیلومتر رانندگی می کنید.)
شما در حالت «کودک طبیعی منفی» خود قرار دارید.
۲- کودک «انطباق یافته یا مطیع»: آن بخش از شخصیت که رفتار خود را تحت تأثیر تربیت والدین تغییر داده واصلاح کرده است.جنبه مثبت آن موجب می شود بتوانیم در جامعه مورد پذیرش وتأیید قرار بگیریم,مثلأ:
(وقتی سر کار خیلی دلتان می خواهد یک چرت حسابی بزنید اما چون توی اداره جای چرت زدن نیست چای می خورید تا خواب از سرتان بپرد.)
شما در «کودک مطیع مثبت» خود هستید.
اما گاهی وقت ها ما برای اینکه مورد پذیرش یا تأیید دیگران قرار بگیریم اجازه می دهیم مورد تحقیر یا تمسخر آنها واقع شده یا نادیده گرفته شویم.مثلأ:
(وقتی باوجود این که خیلی دلتان می خواهد از همسرتان بخواهید که شما را در رفتن به نزد پزشک همراهی کند تنها می روید وچیزی به او نمی گویید چون یاد گرفته اید که باید خودتان همه کارها را انجام بدهید.)
شما در «کودک مطیع منفی» خود هستید.
بالغ(Adult): بخش یا حالتی از شخصیت که حاوی تجربه های شخصی خود ماست. بخش تحلیل گر وجود ما که می تواند واقعیت های امروز را درک کرده و با شیوه های مناسب با آنها روبرو شود.
مثلاً هروقت به دوستتان می گویید:
(اگه موافقی فکر می کنم الان وقت مناسبیه که درباره مشکلی که دیروز پیش آمد با هم حرف بزنیم) ← شما در حالت “بالغ” خود هستید.
۲- احتمالات و امکانات را در نظر می گیرد.
۳- واقعیتها را از طریق آزمون بررسی می کند.
۴- می تواند اطلاعات متضاد ومتناقض را تحلیل کند.
۵- هدفمند عمل می کند.
۶- اطلاعات موجود را مورد بررسی دقیق قرار می دهد و راه حلهای مناسب راکشف می کند؛درواقع می تواند بیند یشد کاری که از عهده والد و کودک برنمی آید.
۷- و ویزگی مهم دیگر بالغ آن است که در اینجا واکنون زندگی می کند.
اغلب ما توانایی اندیشیدن و استفاده درست از بالغ نداریم و صرفأ به افکار و عقاید قدیمی و بعضأ نادرستی که از کودکی در ذهن مان جای گرفته عمل می کنیم.بالغ بودن نیاز به آموزش وتمرین دارد و خودبخود اتفاق نمی افتد.انسان هایی که بالغ رشد یافته ای دارند انسان های بزرگ و تأثیرگذاری هستند.
کودک، بالغ و والد در رابطههای اجتماعی
– دوم اینکه کلا اریک برن میگوید آدم بهتر است در شرایط مختلف به تمام جنبههای شخصیتاش راه دهد
اریک برن میگوید وقتی که ۲ تا آدم رو بهروی هم قرار میگیرند، انگار دو شخصیت ۳ بخشی روبهروی هم قرار گرفتهاند.
هر کسی یک جنبه از این سه بخش را وارد رابطه میکند.
او میگوید ما در سادهترین شکل میتوانیم ۶ نوع رابطه اجتماعی داشته باشیم:
۱- کودک – کودک
۲- بالغ – کودک
این هم وقتی است که یک طرف رابطه دارد با منطقاش حرف میزند و میخواهد تصمیمات منطقی بگیرد اما طرف مقابل هی میخواهد قضیه را عاطفی کند و با گریهکردن و لوسبازی و نازکشیدن، بازی را به نفع خودش تمام کند. مثلا تصور کنید که آقای شوهر دارد یک قضیه را برای زنش توضیح میدهد و از او میخواهد که در این راه کمکش کند اما یکدفعه زن میزند زیر گریه و میگوید که تو اصلا به فکر من نیستی و به من توجه نمیکنی و الی آخر.
۳- بالغ – بالغ
در این رابطه هم ما و هم طرف مقابلمان منطقی هستیم و همه چیز مطابق منطق پیش میرود و عاطفه دخالتی در رابطه ندارد. مثلا وقتی که ما با استادمان در مورد یک مفهوم آماری حرف میزنیم ، احتمال دارد این بازی را راه انداخته باشیم.
۴- والد – کودک
تا حالا هر دو طرف بخشهای مشابه شخصیتشان را میگذاشتند وسط اما امان از وقتی که یک نفر یک بخش از شخصیتاش و دیگری یک بخش دیگر را میآورد توی میدان.
در رابطه والد- کودک، یک طرف رابطه، نقش پدر و مادر را بازی میکند و نفر دیگر میرود در لاک کودکیاش. در بدترین حالتش (و متاسفانه رایجتریناش) والد جنبه سختگیرش را میآورد وسط و هی امر و نهی میکند و کودک بخش سازگارش را و هی میگوید «چشم، چشم، شما درست میفرمایید».
اما رابطه والد- کودک همیشه اینقدر هم وحشتناک نیست؛ کافی است که والد جنبه حمایتگرش را وارد کند و «کودک» طرف مقابل، خودش را لوس کند. در این حالت چیزی شکل میگیرد که «اریک برن» اسمش را گذاشته «نوازش» و معتقد است که همه ما آدمها به نوازشکردن و نوازششدن احتیاج داریم.
۵- بالغ – والد
این رابطه هم خیلی رایج است؛ یعنی وقتی یک طرف دارد با منطق رفتار میکند یا حرف میزند اما طرف مقابل شروع میکند به انتقادهای سختگیرانه، خندیدن و مسخرهکردن و … مثلا تصور کنید یک نفر دارد سخنرانی میکند که یکدفعه یک نفر از وسط جمع شروع میکند به بلند بلند خندیدن و انتقادکردن و مسخرهکردن سخنران.
۶- والد – والد
در بازی والد- والد هر دو طرفمان میخواهیم ژست یک بزرگسال چیزفهم را بگیریم. اگر والد حمایت کنندهمان وسط باشد، مثالش میشود حرف زدن درمورد آب و هوا و تایید همدیگر و گفتن «به به! به به!» به هم. اما خدا نکند والد کنترلکننده بیاید وسط؛ آن وقت است که دعوا شروع میشود و هرکس میخواهد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند. همه میروند در نقش پدر و مادر سختگیر گذشته.
تعیین پیش نویس زندگی
پیش نویس زندگی همان قراردادها و باورهایی است که بصورت غیر ارادی با گذراندن تجربه هایی زندگی ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
پیش نویس یک انسان موفق
لازمه پیروزی اینست که با آرامش و راحتی و شادکامی به هدف یا مطلوبمان برسیم اگر در کودکی تصمیم گرفتید که یک سیاستمدار یا پزشک یا یک خلبان موفق و محبوب شوید شما یک برنده هستید اگر تصمیم گرفتید که دانش فراوانی داشته باشید یا ثروت عظیمی بدست بیاورید در صورتی موفق هستید که ضمن تحقق اهدافتان به شادی و احساس خوب و محبوبیت برسید.
پیش نویس یک انسان ناموفق
به فرض شخصی تصمیم میگیرد که یک سیاستمدار شود ممکن است او به هدف خود برسد اما بعد از مدتی به دلایلی منفور جامعه شود و از سیاست کنار زده شود پس این شخص یک بازنده است یا شخصی که میخواهد پزشک شود ولی بعد از مدتی به خاطر سختی کار و دردهای عضلانی سخت و استرس احساس ناراحتی و بدبختی کند از نظر برن شخصی که لزوما به هدف دلخواهش میرسد برنده نیست و همینطور بازنده کسی نیست که تحصیلات و ثروت آنچنانی نداشته باشد.
پیش نویس زندگی خود را اینگونه طراحی کند برای اینکه والدینم مرا دوست داشته باشند باید کمتر حرف بزنم و ارتباط برقرار کنم …
دو عامل وجود دارد که فرد پیش نویس دوران کودکی اش را به جریان بیندازد:
-زمانیکه فرد در وضعیت فعلی اش بسیار تحت فشار باشد.
-زمانیکه بین وضعیت زمان حال و دوران کودکی اش شباهتی باشد.
پس هر چه میزان شدت و فشار بیشتر باشد فرد راحت تر به پیش نویس خود مراجعه میکند. مثلا کودکی را که پیش نویس خود را سکوت طراحی کرده بود فرض کنید در بزرگسالی با فرد مورد علاقه اش ازدواج میکند چون در کودکی یاد گرفته بود که اگر سکوت کند و کمتر ارتباط برقرار کند محبوب تر است در بزرگسالی هرچه شدت وابستگی اش به همسرش بیشتر شود سکوت و کم حرفی او در مقابل همسرش بیشتر خواهد شد و زمانی این فرد در حالت بالغ قرار میگیرد, که بدون توجه به پیش نویس کودکی اش , با همسرش ارتباط برقرار کند…
( شما اگر بتوانید پیش نویس های زندگی خود را اعم از عادتها و خصوصیاتی که در مواقع فشار و تنش به شما دست میدهد را شناسایی کنید میتوانید در مواقع فشار این پیش نویس ها را از خود دور کنید و با حالت بالغ خودتان مسائل را حل کنید)
یکی از اهداف در علم تحلیل رفتار متقابل قطع کردن رابطه شخص با گذشته ناکام اوست و اینکه از نو باور و پیش نویسی را در زندگی فرد ایجاد کند . و اصل مراقبه را به او یاد دهد که در مواقعی که این ذهن ناخودآگاه , او را به صورت غیر ارادی به گذشته پرتاب کرد چطور خود را از زیر بار این باورهای نادرست رها کند و در حالتی آرام و زیبا توانایی خود را برای حل مسائل زندگی بالا ببرد.
( در ۲۴ ساعت گذشته خود و روزهای قبل و هفته های پیش بررسی کنید ببینید که در کدام یک از حالات و الگوهای رفتاری
« کودک,بالغ,والد» قرار داشتید و کدام یک از رفتارها در موقعیتهای مختلف بصورت مشابه تکرار میشوند، اگر یک رفتار را به یک شکل در موقعیتهای مختلف و تحت فشار و تنش تکرار می کنید شما به پیش نویس خود مراجعه کرده اید ، مثلا اگر در وضعیتی قرار دارید که مرتب در آن شکست میخورید اینطور تصور کنید که شما در وضعیت پیش نویس و از پیش تعیین شده ای هستید وضعیت و موقعیتی را تصور کنید که با موفقیت شما همراه باشد.)
یکی از راههایی که می توانید پیش نویس زندگی خود را غیر فعال کنید این است که باورهای مربوط به یک دنیای تخیلی و کامل را فراموش کنید باور کنید که در دنیایی که هیچ گاه کامل نیست میتوان زیبایی و لذت را به آسانی یافت و یاد بگیرید چگونه نیازهای خود را ارضا کنید
این باور را از خود دور کنید و اینگونه فکر نکنید که برای خوشبختی و آرامش اگر هنوز به نتیجه نرسیده اید حتما درد و رنج کافی نداشته اید تا اینکه خود را مستحق آرامش بدانید ، با عشق پیش بروید اگر هم مطلوبی دارید… انجام دادن کاری که شما را به زحمت و فلاکت میکشاند لزوما آن کاری نیست که شما بدنبالشید.
تحلیلگران رفتار متقابل میگویند: «هرکس در واقع سه نفر است». منظور تحلیلگران رفتار متقابل، این است که مردم به سه شیوه میتوانند عمل کنند، به شیوه والد، به شیوه بالغ و به شیوه کودک. این سه شیوه رفتار ساختار رفتاری فرد را تشکیل میدهند.
▪ والد: مجموعهای از عقاید ضبط شده و پیشداوریهاست. کسی که در حالت والد به سر میبرد. مثل پدر و مادرش یا اطرافیانش مسائل را میبیند و مثل آنها احساس و رفتار میکند.
▪ بالغ: کامپیوتر انسان است و بر مبنای اطلاعاتی که در خود اندوخته است، عمل میکند و طبق برنامه منطقی خویش، محاسبات را انجام میدهد. بالغ، عاری از هیجان است و کاملاً منطقی است.
▪ کودک: وقتی در این حالت هستیم، نه تنها بچگانه رفتار میکنیم بلکه واقعاً بچه میشویم. در این حالت درست مثل بچهها رفتار میکنیم و دنیا را مثل بچهها میبینیم و به دنیا همچون کودکان واکنش نشان میدهیم. در حالت مذکور مثل بچه سه، پنج یا هشت سالهای میشویم که فقط عضلات و استخوانهایش بزرگ شدهاند. وقتی کودک درون ما متنفر، عاشق، بازیگوش و خودانگیخته است، به آن کودک طبیعی یا شازده کوچولو میگویند. اما وقتی که متفکر و خلاق و خیالپرداز است، به او کودک شهودگرا یا پروفسور کوچولو میگویند. وقتی هم ترسو، گناهکار یا خجول است، به او کودک سر به راه یا قورباغه میگویند.
در مجموع کودک، در تحلیل رفتار متقابل منبع خیر است و یگانه منبع خلاقیت، سرگرمی و تولید و یگانه منبع تجدید و نوسازی زندگی است. گرچه نمیتوان گفت که یکی از جنبههای شخصیت مهمتر از دیگری است، چون هر سه حالت فوق لازم و ضروری هستند، اما کودک، آن بخش از شخصیت است که واپس زدن و خفه کردن آن نه تنها نشاط و شادابی را از فرد میگیرد، بلکه فرد را در معرض انواع اختلالات جسمانی و روان پزشکی قرار میدهد. در قسمت زیر با تکنیکهایی آشنا میشوید که میتوانید به کمک آن، کودک درون خود را زنـــده و ســرحال نگه دارید و بدین ترتیب شادابی، طــراوت و خود انگیختگی خود را حفظ کنید.
● کودک درون کیست؟
کودک درون، کودک خردسالی است، در درون شما که مایل است مراقبت شود، تغذیه شود و دوست داشته شود. این کودک خردسال که از دوران کودکی با شما بوده، هنوز هم به عنوان یک کودک در درون شما باقی مانده است.
کودک کوچولو و شیطان درون شما رام و کنترل شده است. او مجموعهای از هیجانات و احساساتی است که شما در درونتان دارید و آنها را کنترل میکنید. همه این هیجانات و احساسات خوشایند و ناخوشایند، کودک درون شما را تشکیل میدهند.
کودک خلاق، احساساتی، هنری و خیالپرور درونتان که در طول زمان توسط شما و محیط شکل گرفته، و کنترل شده است، همچنان به حالت اولیه خود که کودکی سرشار از انرژی، هیجان و شیطنت است وجود دارد و نیازمند آزاد شدن است. وقتی کودک درونتان مورد بیتوجهی، غفلت و بدرفتاری قرار میگیرد، وقتی از ارضای خواستههایش جلوگیری میشود، وقتی صدمه میبیند، وقتی خود را در لایهای از نقاب میپوشاند و از دید دیگران مخفی میسازد، وقتی وجود او را انکار میکنید و نادیده میگیرید (احساسات خود را از انکار میکنید و نادیده میگیرید)، این کودک خردسال جایی در زیر سطح روان شما پنهان میشود و با این کار احساسات نگرانی، اضطراب، ترس و افسردگی را در شما ایجاد میکند.
گرچه ممکن است آن را فراموش کرده باشید و نسبت به وی بیتوجه باشید، ولی او در درونتان حضور دارد و بیتوجهی و کم محلی شما را با لجبازی پاسخ میدهد. اگر به او توجه کنید و با او مهربان باشید، میداند چگونه شما را سرگرم کند، چگونه از زندگی لذت ببرد و چگونه بازی کند. اگر او را دنبال کنید، میتواند به شما کمک کند تا از خستگی روانی در زندگی پیشگیری و استرس را در زندگیتان کنترل کنید.
اگر توجه و مراقبت لازم از او به عمل آید، میتواند دوست واقعیتان باشد و مانند یک بزرگسال در کنارتان قرار گیرد. خشکی و جدیت بیش از اندازه را از شما بگیرد و شما را لطیفتر کند، به شما کمک کند تا بر ترسهایتان غلبه کنید، انعطافپذیر باشید و تغییرات لازم را در زندگیتان ایجاد کنید. کوچولوی درون شما نیازمند مراقبت، حمایت، تأیید و شفاست و شما برای این کار به ابزار زیادی احتیاج دارید.
● نشانههای مناسب
وقتی کودک درون شما فعال میشود، بیتردید احساسات و هیجانات را تجربه میکنید:
▪ زمانی که در بازی یا سرگرمی غرق شدهاید، زمانی است که کودک درونتان در شما فعال شده است.
▪ زمانی که با تماشای یک فیلم یا دیدن یک نمایش تلویزیونی گریه میکنید.
▪ زمانی که با کودکان خوش و بش و بازی میکنید.
▪ وقتی از بازی کردن با اسباب بازی کودکان لذت میبرید.
▪ زمانی که برنامههای کودکان و کارتونهایی را که برای آنها ساخته شده است، نگاه میکنید، مجذوب میشوید و لذت میبرید.
▪ زمانی که برای چیزهایی که در گذشته داشتهاید و آنها را از دست دادهاید، گریه میکنید و دچار سوگ میشوید.
▪ زمانی که میخواهید توجه بزرگترهای خانواده یا فامیل را جلب کنید و از محبت آنان برخوردار شوید.
▪ زمانی که به خواندن کتابهای کودکان میپردازید، فیلم تماشا میکنید و یا آلبوم عکسهای دوران کودکیتان را نگاه میکنید.
▪ زمانی که ادای دختر یا پسر کوچولویی را درمیآورید، مانند آنها حرف میزنید و احساسات شدیدی را مانند گذشته تجربه میکنید.
● کودک درون علاقهمند به شنیدن چه چیزهایی است؟
او مایل است که به او بگویید:
▪ دوستت دارم، مواظبت هستم و تو را همان طور که هستی میپذیرم.
▪ از این که تو را دارم، بسیار مغرور و مفتخرم، تو همه چیزی هستی که دارم.
▪ خیلی خوشحالم از اینکه کودکم هستی.
▪ تو بسیار زیبا و جذاب هستی، عزیزم.
▪ تو فوقالعاده و بینظیری.
▪ تو هنرمند و خلاقی.
▪ تو توانمند و پرتلاشی.
▪ متأسفم از اینکه به تو آسیب رساندم.
▪ متأسفم از اینکه به تو بیتوجهی کردم، تو را نادیده گرفتم.
▪ متأسفم از اینکه فراموشت کردم.
▪ متأسفم از اینکه تو را به عنوان یک کودک آنطور که بودی، نپذیرفتم و انتظار داشتم به سرعت رشد کنی و بزرگ شوی.
▪ تو میتوانی از این به بعد به من اعتماد کنی، و من بیتردید از تو مراقبت خواهم کرد.
▪ میتوانی به من اعتماد کنی و هر طور دلت میخواهد باشی (خودت باشی).
▪ میتوانی به من اعتماد کنی، من در برابر هر رنج و آسیبی از تو مراقبت خواهم کرد.
▪ ما برای رسیدن به سلامتی و رشد شخصیتی باهم همکاری خواهیم کرد.
▪ ما برای دستیابی به شادی و لذت بیشتر باهم همکاری خواهیم کرد.
● پیامدهای منفی
وقتی در مقام یک بزرگسال، تمایلات، خواستهها و نیازهای کودک درون را سرکوب میکنید، در معرض خطرات زیر قرار میگیرید:
▪ هرگز یاد نمیگیرید چگونه احساس طبیعی داشته باشید.
▪ هرگز یاد نمیگیرید چگونه بازی کنید و لذت ببرید.
▪ هرگز یاد نمیگیرید چگونه آرام باشید و استرسهای خود را کنترل کنید.
▪ هرگز یاد نمیگیرید چگونه از زندگی لذت ببرید و فقط خودتان را در کار غرق میکنید.
▪ با خودتان خیلی جدی حرف میزنید.
▪ از اینکه به اندازه کافی «خوب نیستید» احساس گناه میکنید و برای اینکه کمتر دچار احساس گناه شوید، خود را در کار غرق میسازید.
▪ از بودن در کنار خانواده و کودکانتان لذت نمیبرید.
▪ نسبت به افـــرادی که از زندگی لـــذت می برند، به اندازه کافی سرگرمی دارند و میدانند چگونه بازی کنند، بدبین میشوید.
▪ از صمیمی شدن با دیگران میترسید، بنابراین از آنها فاصله میگیرید و منزوی میشوید. به علاوه میترسید که در ارتباط با مردم بیکفایت و نابهنجار ارزیابی شوید.
* مراقب کودک درون تان باشید *
خلاصه مقاله :
- کودک درون: بخشی از وجود ما که ریشه در خاطرات و تجربیات دوران کودکی دارد و بر احساسات، افکار و رفتار ما در بزرگسالی تاثیر میگذارد.
- انواع: طبیعی (شاد، خلاق) و سازگار (مطیع، فاقد خلاقیت)
- اهمیت: مراقبت از آن برای داشتن زندگی شاد و سالم، رهایی از الگوهای رفتاری ناسالم و افزایش عزت نفس ضروری است.
- تحلیل رفتار متقابل: نظریهای برای شناخت خود و بهبود روابطمان با تقسیم شخصیت به سه بخش: کودک، بالغ و والد.
راهکار:
- ارتباط با کودک درون: به یاد آوردن خاطرات شاد، تجسم خود در سنین پایین، توجه به احساسات و نیازهای او.
بسیار بسیار عالی ، مفید و کار بردی بود. ممنون از زحماتتون.